بایگانی ماهانه: سپتامبر 2010

برنامه مردانه مردانه

استاندارد

وقتی جی تماس گرفت که می خواد با دوستش اوون برن تورکی برا دیدن فوتبال فک کردم داره ازم می پرسه منم می خوام بروم یا نه گفتم فکر خوبیه و وقتی داشت اصرار میکرد آر یو شور ….؟؟؟ من گفتم یسسسسسسسسسسسسسسس!

و بعدش فهمیدم منظورش خودشون دو تا بوده و منو نمی خوان ببرن و هر چی اونا گفتن بعدش بیا بریم ما خودمون سفت تر گرفتیم که نمی آییم دیگه جی داشت کفری میشد از حرفای من چون گفتم من تو برنامه نبودم و این برنامه مردووونه مردوونه مردووونه است !

خوب آخرش اون دو تا رفتن و من نشستم اینجا …وقتی جی خانه نیست کلی حوصله ام سر میرود .تنهایی فیلم دیدن نمی چسبد تنهایی هیچ کاری نمی چسبد حتی وب گردی …وقتی اینجا روی راحتی می نشیند و هی زیرچشمی منو که غرق در نت شده ام میپاد دوست دارم ولی الان که نیست حتی حوصله وبگردی ندارم.اصلا هی جی غر میزند بسه دیگه یه ذره به من برس بچهههه و من می خندم میگم چایی درس میکنی برا دوتاییمون و میگه ما رو بگو با کی اومدیم غربت !

وقتی فیلم میبینیم وقتایی که مستاصل میشم و نگام میکنه برام ترجمه میکنه یا انگلیسی ساده تر میگه چی گفته اند !! من نیشم تا بناگوش باز میشه !

هوا رو به سردی با اینکه جورابای بلند پوشیدم و ژاکت پوشیدم بازم سردمه یعنی انگشتام یخ زده و از الان نگران زمستونم فک کنم زمستون اینجا توالت نشه بری از بس یخه :))

یعنی جیش کنیم احتمالا یخ میزنه :))))))))))))))))))

21 سپتامبر روزی که ما یک ساله شدیم

استاندارد

نوشته مربوط به صب 21 سپتامبر می باشد :)

اما اینا رو باید چن روز پیش می نوشتم ولی وقت نشد الان می نویسم ….

تمام مدت داشتم به هدیه آقای جی فک میکردم چی بخرم و اینقد همه چی رو بالا پایین کردم دیدم دقیقا نمی دونم چی دوست داره الان داشته باشه هرچند از قبل گفته یه گوشی جدید می خواد بخره ولی پول من به گوشی نمیرسه اینجا!!!!!!!!

در نتیجه با توجه به علایق ایشان در رابطه با نوشیدنی ها تصمیمات در جهت خرید یک بطری ویسکی اسکاتیش ده ساله تصویب شد .

بعد از کالج سریع رفتم از تسکو یه دونه پیدا کردم و خریدم و اومدم خونه می خواستم قبل جی خونه باشم که حداقل کادو بگیرم و دیگه حوصله گشتن و کارت پیدا کردن نداشتم برا همین برگشتم خونه که ادامه کار رو فردای اون روز انجام بدم !!!!

خوب ما می رسیم خونه چی می بینیم ….!!!!!! ماشین جی که جلوی در پارک شده و یواشکی پریدم تو خونه رفتیم گذاشتیم زیر تخت کادو رو و اومدیم دم در دوباره و داد زدیم هلووووووووووووووووووووووووووووووو دارلینگ !!!! و جواب شندیم چطوری بچه کجایی تو ؟؟؟

:(

بگذریم روز بعد که روز موعوده و من می خوام همه کارا رو انجام بدم آقای جی صب زود بیدار شد و گفت نمی دونم چی شده سرم درد میکنه منم رفتم براش قرص آوردم و گفتم بخور تا دو ساعت دیگه بهتر میشی برو سر کار !

اونم قرص رو گرفت و خوابید ولی تا ساعت ۹:۳۰ توی تخت بود تا الان نیم ساعت دیرش شده و من  میگم عزیزم دیرت نشه !! میگه تماس میگیرم و میگم سرم درد میکنه نمی آیم ….قیافه من دیدنی بود هااااااا

و بعدش آقای جی خیلی راحت خوابید دوباره میگم عزیزم خوب می خوایی یه قرص دیگه بخور و برو سر کار میگه مرخصی میگیرم حالم خوب نیست و من که قیافه ام آویزونه از تخت میام بیرون و می روم صبحونه آماده میکنم و میگم بیا صبحونه بخور و اون داره تو اتاق با تلفن به رئیسش توضیح میده که حالش خوب نیست و نمی تونه بیاد !

منم توی اتاق نشیمین نمی دونم چی کار باید بکنم  آخه من همه کارا رو گذاشته بودم امروز که جی سر کاره !!!

و بعد از صبحونه دوباره رفت خوابید ! منم دیدم کاری ازم بر نمیاد رفتم پیشش دراز کشیدم و گفتم خوب همه برنامه های منو بهم زدی هااا …چشاش بسته بود گفت برنامه چی ؟؟؟ گفتم امروز چه روزیه گفت سه شنبه گفتم نه تاریخش ؟!! گفت نمی دونم گوشی موبایلش رو گرفتم روبروی چشاش و بعد گفتم ببین امروز چه روزیه !!!! خندید گفت آررررررررررررررره برا همین من مرخصی گرفتم و غش کرد از خنده …از صب منو سر کار گذاشته بود از قبل مرخصی گرفته بود برا امروز گفتم ولی من می خواستم سوپرایزیت کنم تو منو سوپرایز کردی !!! خندید و گفت خوب می خوای من برم بیرون هر کاری می خوای بکنی گفتم نه دیگه بقیه اش هم با خودت !

بگذریم از اینکه من در یه عملیات ژانگولر و اینا تونستم کادو کنم بسته رو و یه کارت بخرم و بهش بدم ولی در کل خوب بود خیلی خوب بود !جی واسه من ساعتو دستبندش رو خریده که همه سنگهای صورتی دارن !و بعدش منو برد رستوران همون جایی که روز سومی که اومده بودیم و قرار شده بود یه روزه دیگه بیام شام بخوریم با هم !!!

نوشتیم ثبت شود در تاریخ….:)

استاندارد

وقتی با هم توی جمع های دوستای انگلیسی هستم راحتم نمی خواد همش مراقب حرفات و کلمات باشی ولی وای به وقتی که تو جمع ایرانی ها هستی!

خیلی وقتا بهم میگیم شات آپ و اصلا برداشته بدی هم نمی کنیم یعنی همه بچه ها استفاده میکنند اما جمع های ایرانی این حرف بده و نباید زد و چن روز پیش نا خواسته دو بار بعد رفتم رو اعصابم جی یه بار بهش گفتم شات آپ  و بعدشم هم وقتی بهم گفت خوب برو شلوار بپوش که راحت باشی گفتم راحتم ! و به وقل خودش با اون شات آپ اولی فرقی نمیکرده حرفم و کلن عصبانی بود و با من یه کلمه حرف نمیزد و حتی موقع بازی حکم هم با نسترن دوسته من نشست و من افتادم روبروی دوسته خودش امید …!

و بعد تمام مدت جدی بازی کرد و حتی نگام هم نمیکرد و بعدش وقتی هفت دور از ما بردن بلند شد و رفت توی اتاق خواب و من که دمبالش رفتم برگشت بهم گفت من عصبانی هستم از دستت …این رفتاره که تو داری جلوی جمع به من میگی شات آپ !! و من جا خوردم و اون رفت بیرون !

بچه ها شب موندن و من نتوستم با آقای جی حرف بزنم.نسترن هم اومد توی اتاق من خوابید و جی با دوستش توی سالن خوابیدند و من تا صب خوابم نبرد همش به حرفاش فک کردم به اینکه چرا ناراحت شده و به اینکه راحت خوابیده ….صب ساعت 6 شال و کلاه کردم زدم بیرون از خونه و رفتم دور تا دور پارک جرج پنجم دویدم بعدش هم اونجا یه عالمه بلند بلند داد کشیدم سر جی :))

اومدم خونه همه خواب بودند هنوز رفتم دوش آب گرم گرفتم ساعت 7:30 شده بود و بعدش دراز کشیدم و یه کوچولو چرت زدم و بعدم از تخت اومدم بیرون وقتی شندیدم که امید و جی دارن با هم حرف میزنن و سلام و علیک و اینا و هنوز سر سنگین بود با من !

تا عصر سرسنگین بود و همش با نسترن گرم میگرفت نمی دونم متوجه بود یا نه ولی عملا داشت منو نادیده میگرفت و همش با نسترن صحبت میکرد !

دیگه همه چی رفته بود روی اعصابم ولی نمی دونم چی شد که وقتی رفتیم خونه دوستش کریس مهربونتر شد و وقتی می خواستیم بیایم بهم گفت دیشب نتوستی بخوابی ؟ گفتم نه نتوستم و بعدش دیگه چیزی نگفت .عصری که اومدیم خونه بهم گفت امشب به امید میگم که می رسونمش خونه بعد از بازی که نسترن توی سالن بخوابه و من برگردم توی تخت تا تو راحت بخوابی گفتم مرسی و شب با من کلی حرف زد و گفت آدم نباید نقطه ضعف بده به بقیه برا اینکه علیه خودشون استفاده کنند و به رابطه صدمه بزنه و ….

بگذریم در کل وقتی توی تخت نیست آقای جی خواب هم از من فرار میکنه !

غرغرانه ای که یادم رفت

استاندارد

وقتی داری قدر نمی دانی و وقتی نداری همش دلت قنج میرود برای لحظه ای که می توانیستی داشته باشی و نداری….

دیشب بود هی می گفتم صب بشود بیایم اینجا همه چیز را بگویم ولی صب همه چیز یادم رفته بود انگار خواب دیده بودم همه را …

وقتی دیشب هی آه پشت آه کشیدی حس کردم چیزی شده ولی حرف نزدی مدونم یه چیزی شده ولی نخواستی بگی از من که دلخور باشی همیشه این کار را میکنی اینکه جوری می خوابی که نمیشود بغلت کرد را می گویم و بعدش که من پشت کردم به تو و خوابیدم هی آه می کشی و خدا می داند باز من چه دسته گلی به آب دادم !!

من وقتی بغلم نمی کنی خوابم نمی بره می فهمی ؟؟؟ و تو وانمود میکنی که خوابیدی !

ولی همه غر غر هایی که برا اینجا آماده کرده بودم با یک جمله یادم رفت اینکه گفتی آن بغل میکنی ؟

خوب می دونی که چطور عذابم بدهی احساس میکنم این را فهمیده ای همین که حرف نیمزنی همین که آه میکشی همین که وانمود میکنی خوابی و من هر چه بیشتر در پتو و ملحفه ها فرو می رم بیشتر یخ میکنم و چقد شبهای اینجا سرد است .