امروز هوا آفتابی بود و اصلا یه روز خوب به معنای واقعی برم خودم کل باغچه رو بیل زدم و بعد در کمال ناباوری توی باغچه ها یه علفی رو پیدا کردم که فک کنم فقط توی جلگه پیدا میشه و نه هیچ جا هر چند من اسمش رو می نویسم (ما بهش توی جلگه میگفتیم سیرموک )**
خوب من از خوشحالی نشستیم همه رو چیدیم شستیم بعدشم هم باهاش یه دمی خوشمزه پختیم با جی خوردیم :)
خب من اصلا فک نمیکردم اینجا بتونم سیرموک پیدا کنم و بسی باعث خوشوقتی ما شد در این جا و کلی نوستالژیک بود این سیرموک ها ! یاده بچگی هام افتادم که با دختر عموم می رفتیم توی دشتی که پشت خانه ما بود و همین طوری توی علف ها دمبال این سیرموک ها میگشتیم و من به جای چیدن سیرموک ها سوسک های طلایی رو میگرفتم که خیلی عجیب بودند مثله سوسکه سیاه بودن ولی با پوستی طلایی و گاهی سبز براق و قشنگ بودند و بعد هی با اون ها میذاشتم دمبال دختر عموهه که بغلش پر بود از سیرموک ها و یه مشت علف های دیگه و هی بدو بدو و تا عصر میشد خسته و خرد برمیگشتیم خانه و شامکی می خوردیم و می خوابیدیم به امید بازی های فردا !!!!
امروز شوهر صابخونه مون اومده بود اینجا یه انگلیسی تمام معنا بود قبلا یعنی عصا قورت داده بود همیشه ولی امروز کلی خوش برخورد بود و دو ساعتی این جا ماند تا یه سری کارای خانه را انجام بدهد و با من هی حرف زد !
** خوب سیرموک گیاهی است از ریشه سیر شایدم پیاز.