بایگانی ماهانه: ژانویه 2011

ندارد

استاندارد

الان سرددر توامان با بدن درد داریم یعنی دیشب را تنهایی توی تخت خوابیدیم که جی حالش خراب تر نشود یعنی پیشنهاد خودش بود و تا صب بشود صد باری امده ما را چک کرده و هی گفته ببخشید که تنها خوابیدی هی منم گفتم خووو بیا همین جا بخواب دیگه !!!

ولی خوب از جایی که جی منطقی هستند و نه احساسی در نتیجه اینکه توی سالن خوابیدن .حال خرابه من و اساس کشی اصلا جورنیست می خواییم از فلت فسقلی خودمان برویم یه خانه درندشت انگلیسی اصیل بیافتیم ….

ذوق و شوقمان برا اثر یه سرماخوردگی نا بهنگام مرد !

الانه داشتیم با تلخونی می حرفیدیم خوووو حالم خوش نیست انگساتم که هنو سالمه و البته بخشی از مغزم !

میدونم که مشکل من دقیقا همونیه که تلخون میگه حتی بارها به خوده جی هم گفتم یعنی گفتم تو دوس و رفیق زیاد داری ولی خو من تنهام اینجام چی کار دسه خودم نی هی میام مچسبم بهت ! من میدونم مشکل دار میشه زندگی وقتی زیادی آدم با هم باشه و باید تعادل داشته باشه ولی این اخلاق عنی که من دارم چطوری می تونم دوس پیدا کنم.یعنی من در تمام عوالم هستی ده دوازده تا دوس دارم که میشود بهشان گفت دوست و نه بیشتر شما می توانید با چک کردن فیس بوک ما به این نتیجه برسید که ما زیاد دوس نداریم .نمی دونم من زیاد اخلاق دوس پیدا کردن و اینا ندارم ولی خوب اینجا دیگه خیلی خیلی تنهاییم به چش میاد خصوصا که جی نقطه مقابل منه اون در کمتر از یکصدم ثانیه با هر کسی که اراده کنه می تونه سر صحبت رو باز کنه و دوس بشه و این به خواستش برمیگرده والبته اون یه جورایی از مهمون بازی و دوس و اینا خوشش میاد که من نمی آِد !