بایگانی ماهانه: اکتبر 2011

فکر اهریمنی من

استاندارد

وقتایی که تنهایی توی بث دراز کشیده ام و از غصبانیت دارم منفجر میشوم و هی با آب بازی میکنم هی با خودم میگم اگه رگمو بزنم راحت تره یا اینکه سرمو زیر آب نگه دارم ولی خوب همه اینا گذرا است و من ترسو تر از اینم که اینکارو بکنم !

وقتایی که از دسته جی کلافه و کفری میشم و حوصله هیچکی رو ندارم و دلم میخواد برم خودمو گم و گور کنم این فکر به سرم میاد خوب که چی حالا یه صد سالی هم زنده گی کردی میخوای چه غلطی بکنی جم کن کاسه و کوزه ات رو برو توی بث دراز بکش بذار یواش یواش خون نداشته ات از رگات بزنه بیرون هااااا!

اما وقتایی که حالم خوبه و جی هم خوبه و دنیا آرومه سرم هم که درد میگره می ترسم وای نکنه مرض پرض گرفته باشم باید برم دکتر حتما و از این حرفا !

امروز یه خانوم ایرانی اومد رستوران با دخترش اومده بودند اسم دخترش «بلا» بود یاده تلخونی افتادم و دخترش ! اینقده شیرین بود که نگو فارسی بلت نبود وقتی جی رو دید گفت شوهرتونه ؟ گفتم آره بعد وقتی به جی معرفیش کردم خیلی خوشگل ازش پرسید»آر یو مرید؟» جی هم گفت آره و اون با یه حالت با مزه رببس گونه ای گفت «گووووووووووووووود» !!!!!!!!!!!! مامانش گفت این بچه هنوو سنتی فک میکنه ! فکککککککککککککککککککککک کن!

خلا

استاندارد

این روزهای سکوت هیچم ساکت نبودم هزار بار نوشتم توی ذهنم یا خوابم و بهدش گفته ام خوب که چی وقتی آدم خوانده نشود به قول تلخونی من یه معتاده خوانده شدنم لدت می برم یکی بیاید و بگوید چه خوب نوشتی ( تا حالا هیچگی نگفته) بعدش این لبتاپه فونت فارسی نداره روی کیبورد هم هیچی نداره و هزار تا قلط دارم و حوصله ام نمیشه ( شوما بوگو …ونم نمیشه) درسش کنم.

 

حس میکنم کلا در خلا هستم منظورم خلا هستا نه خلا  ( بی وزنی یا هوایی نه منظورم همون حرفه بده است ) نه اینکه خوشی زده باشه زیره دلم نه …ولی من از بچگی هیچ تلاشی نکردم که به قول بابام یه گهی بشم که بتونم یه گهی به سر همه دنیا بگیرم و خلاص !

هیجوقت تن تلاش کردن برای خدفی رو نداشتم اصلا هدفی نداشتم جز اینکه همیشه دلم میخواست خارجه از ایران زندگی کنم که به این خواستم رسیدم البته این یکی آسون نبود کلی دق مرگی داشت !

امروز کنار اون ساعت فروشی که همش مارکهای گرون دار رد شدم و عکس این خانم وینسلت رو دیدم و بعدش یهو با خودم گفتم چی شده که این تصمیم گرفته مشهور بشه یا اثلا بازیگر بشه جرا من هیچ.فت هدف نداشتم که یه گهی بشم ؟؟؟ و هی از این دست سوالا چرا این خانم رولیینگ تونسته این کتابه رو بنویسه و اصلا کاشکی این مدرسه هاگوارتز بود من میرفتم چارتا اجی مجی باد میگرفتم( لازم به دکر است من دارم دوباره هری پاتر می خونم با زبان اصلی و کلی با خودم حال میکنم) .

That’s it

Moving to new house

استاندارد

خوب هر جوری بود اساس کشی کردیم اومدیم خونه جدید من دیروز سر کار بودم وقتی جی وسایل بزرگ رو جابخ جا کرده و الانم وسط همه بسته های باز نشده نشستم و میتاپم براتون : )

خلاصه اینکه کلی هیجان داشتیم بیایم اینحا به خاطر اون اتاق زیرشیرووونی کزت قرن بیست و یک خیلی حال میده میشه بخوابی توی رختخوابت و یه قسمنی از آسمون رو هی دید بزنی هی دید بزنی یا اگه بری گشت پنجره می تونی تا بینهایت شهر رو ببینی خونه های که پشت سر هم صف کشیدن و همینجوری دودکش دودکش عین توی فیلما !

خوب ولی از خونه بزرگ به کوچیک اومدن یه جوری مصیبتیه که خدا نصیب گرگ بیابونم نکنه الانه اونجا جا داشتیم هی خرت و پرت خریدیم جا داده بودیم که خالی به نطر نیاد حالا اینا کوچیکه باید بریزیم دور تا شلوغ به نطر نیاد ! آخه اینم شد کار .

دیروز سر کار همش دلم میخواست بزنم زیر همه چی بگم بابا من خسته ام دیگه نمی آم ولی خی به خودم گفتم خر نشو به پولی فک کن که بهت میدن آخر هفته و هی خودمو قانع کردم که نقهای اونا رو گوش بدم و هیچی نگم و هی تو دلم بگم فاک فاک فاک شت شت شت شاآب شآب آب  آره اینم از این !

بعدش هم من خرم خرم خرم یعنی آدم نمیشم خوب بگو تازه کار پیدا کردی نق زدنت واسه چیه !

بیچاره جی تا کی هیچی نگه به خاطر این همه نازک نارنجی بودنه تو خوب !