بایگانی ماهانه: آگوست 2012

My hair, Olympic game, earthquick

استاندارد

دو هفته پیش بود یه دختره اومده بود کافه برا تلبیغ آرایشگاه هشون و وچرهای خوبی هم داشت منم یکی خریدم که برم موهام کوتاه کنم رنگ کنم و هزار تا قر در بیارم قبل اومدن ایران و امروز نوبت موهام بود که کوتاه کنم و تا همین چن دقه پیش با هیجانی توصیف ناپذیر داشتم واسه خودم مدل نگا میکردم که برم کوتاه کنم بعد از دو سال و اندی تازه می خواستم برم آرایشگاه فرنگی !!!  خلاصه تلفن کردن که استایلیتشون یه چیزیش شده باید بره و اگه اشکالی نداره یه وقت دیگه برم ! منم مثه همیشه گفتم باشه یه روز دیگه می آیم !

اصن قسمت نیس من برم موهم کوتاه کنم واله !

چن روزه همش اخبار زلزله رو مبینم توی فیس بوک دلم ریش ریش میشه بعد ما اینجا داریم به کوتاهی مو و اختتامیه المپیک فک  میکنیم یه عده جونشون رو از دس میدن زندگی چیزه کثیفیه و اصلنم فر نیست همیشه یه جاییش میلنگه یه جایش کمه ! بازی های المپیک نمونه کوچیکش قراره روحه ورزش مهم باشه ولی تنها چیزی که مهم نیست همین روحه یعنی هر کی یه جوری انگشت بهش نشون میده و میگه ای تو روحت و به فاک میده روح رو و فقط خودشون رو هلاک میکنن که یه دونه مدال بیارن حالا اهمیتی هم نداره به چه قیمتی چون همه شعارهای افتتاحیه کشکه و کسی را بهش کاری نیست !

خوب اینا چس ناله های روز دوشنبه است و اثرات مستی شب قبل باید باشه .

من و جی برا خاطر ویزای من شام بیرون نرفته بودیم (یه دو سه باری رفتیم غذا خوردیم ولی به نیت این نبوده پی عملن قبول نیس) و دیشب رفتیم waterfront  و پیتزا 16اینچی سفارش دادیم و نوشیدنی خوشمزه و کلی با هم حرف زدیم و هی الکی خندیدیم و بعدش هم اومدیم بالای روخودنه نزدیک خونه مون روی تپه دراز کشیدیم و هی آهنگ های قدیمی خاطره دار گوش دادیم و توی دل شب بلند داد زدیم و خندیدم ….! اینا ذخیره انرژی هست واسه ایران ….

در نهایت روزگار غریبی است نازنین*

همه جای دنیا دارن همو میکشن و انگاری جا برای هممون نیست که در کنار هم در آآشتی و دوستی محض به زندگی ادامه بدیم و دریغ نکنیم از هم عشق و محبتو ؟ انگاری همه چی حلاصه باید بشه به ماشین و پول و خونه و چیزایی که ضرورتی برای زندگیمون نداره و در عوضش خط بکشیم روی هر چی دوستی نابو پاکو کامله و یادمون بره که ای بابا میشه با یه لقمه نون هم زنده بود و نیازی نیست هر روز خدا یه چیزی از دنیا کم بشه واسه خاطر من یا تو !

قبلن به گیاهخواری اعتقاد نداشتم ولی چن وقته به شدت دارم بهش فک میکنم دلیلشم این نیست که کلاس بذارم توی جمع که آره من از نظر معنوی خیلی حالیمه آره من آدم کولی هستم و اینا نه بیشتر به خاطر حیووونایی که هر روز کشته میشن به خاطر آن فر بودن قتل عام حیووناست !

بعد از کتاب هانگر گیم (هرچن کتاب مبتذل بی مزه لوسی بود)  حس میکنم همگی توی بازی کثیفی خودمون رو گیر انداختیم و هر روز بیشتر توی بازی غرق میشیم بدون اینکه بدونیم سیستم کیه جز من و تو . این ما هستیم که بازی رو ساختیم و هر روز یه جور تله میذاریم. تله های مرگباری که آخر سر خودمون هم توش گیر می افتیم و بعد به سیستم به وجود آورنده اش فوش میدیم بیخبر که خودمون طراح بودیم !

اثرات زلزله است یا المپیک یا شاید آمدن ایران یا حتی کتاب بی مزه هانگر گیم ولی ترس عجیبی به جانم افتاده از تنهایی تک تکمان در گوشه گوشه دنیا !