دیروز با یه حسابدار توی دفتر آر اس جی قرار داشتم اینا یه دواطلب می خواستن که کار حسابداری بکنه خیلی وقت بود داشتم باهاش مکاتبه میکردم هی قرار میذاشت و هی میگفت یه کاری براش پیش اومده و نمیشد که همو ببینیم .
خلاصه دیروز رفتم و دیدمش به اصرار جی مدرکم و نمرات مقابله مثل شده در یو کی رو هم بردم وقتی آقای حسابدار منو دید گفت امروز هم یه کاری پیش اومده ولی دیگه روش نشده قرار رو کنسل کنه !خلاصه من نشستم و یه کمی برام درمورد کارشون گفت و اینکه حسابها پیچیده نیست چون اینجا یه چریتی هست .بعدش ازم درمورد دانشگاه پرسید و منم گفتم مدارک رو با خودم آوردم و خواست که ببینه ( تا اینجا به ما به صورت یه موجود خنگ نگا میشد) سرش رو از روی نمرات من برداشت و گفت دختر جان با این مدرکی که داری می تونی هر جایی که بخوایی به عنوان داوطلب شروع کنی خصوصا سازمان های خیریه !
بعدش کلی از من تعریف کرد ………… و گفت این کار برا من خیلی ساده و ایناست و منم توضیح دادم منم میخوام با یه کار ساده شروع کنم و وقتی داشتم اینو میگفتم دلم تنگ شد برا تمام کاغذهایی که روی میزم همیشه ولو بود و دلم تنگ شد برا حسابداری برا سیستم حقوق هم کاران برا حسابداری کاری که ازش خسته شده بودم و حق داشتم خسته بشم !
بعد همگی جوری از رشته من یاد میکردن که حس یه دندون پزشک بهم دست داد یادمه تو ایران میگفتن مگه چیکار میکنی یه حساب رو بدهکار میکنی اون یکی رو بستانکار میکنی …..بعد اگه احترام سرت میذاشتن میگفتن «مگه بخش حسابداری کاری به جز حقوق داره ؟؟؟؟» آره بگذریم که اینجا حسابداری جز شغل های پر درآمد محسوب میشه به شرط اینکه حسابدددددددددددار باشی.
حالا دلم میخواد برم دانشگاه دوباره عین خر درس بخونم و دوباره برم حسابدار بشم وکلی پول دربیارم که نگران صورتحسابهای که پستچی میاره نباشه و فقط از پشت ویترین به لباسها نگا نکنم و هر وقت میلم کشید چیز میزاییی بیخودی بخرم .
اینکه برم مسافرت و اساسی حال کنیم با جی توی هوای گرم برزیل و نگران نباشم که جی این ماه چقد تحته فشار به خاطر مسافرت من به ایران !
آره دلم میخواد هر چه زودتر برگردم سر شغل قدیمی خودم هرچن کسل کننده و دردسر دار بود !
میگه آن شرلی از حالا دلم داره تنگ میشه برات ….منم بغلش میکنم و سرمو فشار میدم بین شونه هاش و میگم «پس حداکثر استفاده رو بکن جی!» برمیگرده میگه «به جان آن دارم از خستگی میمرم » و من میگم دیشب هم همینو گفتی هااااااااا !!!!حالا وقتی من رفتم دلت تنگ شد …..و این قصه در تمام طول هفته تکرار میشه و مطمئن باشین اونی که حرفشو عملی میکنه جی هست که می خوابه و منو هم به زور وادار میکنه بخوابم : )