بایگانی ماهانه: ژوئیه 2011

پایان هری پاتر

استاندارد

دو شب پبش رفتیم به پیشنهاد یکی از بچه ها هری پاتر و دیدیم …ببین یعنی ماست مالی کرده بودن اگه خانوم رولیینگ فقط تیکه آخر رو ماست مالی کرد اینا همش رو ماست مالی کردن ….تنها حسنش این بود که سه بعدی بود و به نظر همه چی واقهی تر میومد! من اگه جا داشت می رفتم پولم رو پس میگرفتن !

در کل تنها میشود به کسانی که جلوه ویژه کار کرده بودند جایزه داد خیلی خوب در آورده بودند اژدهای توی فیلم رو !

خب بگذریم  ریده بودن به کل داستان و یه چیز مسخره ای در آورده بودند !

البته من همش فقط به خاطر اون خازره اسنیپ رفتم سینما که اونو به نظرم تا حدی خوب در آورده بودند ! هرچند پسره با چیزی که توی داستان بود فرق میکرد یعنی خواستنی تر بود از بچه داستان و اصلا قیافش اون لحظه ای که لی لی رو دید بد به نظر ترسناک نمیومد بلکم خوش تیب هم بود !

خبر مهم  ، اینکه مادرجان دارند میآیند و همین دل گرمی است برای من ….بازم کلی خرید کردم برا همه شان نمی توانم جلوی خودمو بگیرم که نخرم برایشان و این یعنی پول دو هفته کارم رو خرج کردم :دی

دیگه اینکه امتحانم رو پاس کردم ! دانشگشاه بهم جواب مثبت داده ولی من نمی خوام برم به خاطر اینکه امتحان آیلس رو شرکت نکردم اول و دوم اینکه پولشو نداریم فعلا و بعد قرار شده جی تماس بگیره ببینه می تونم سال دیگه برم !

همین دیگه …!

فرهنگ نامگذاری افراد در خانه ما !

استاندارد

همین جوری که داشتم برای صبحونه (شوما بوگو ناهار!) املت قارچ درس میکردم یهووووو شرو کردم به نوشتن البته مثه همیشه توی ذهنم نه اینجا ….اینجوری شروع میشد که :

هیچوقت درس و حسابی یادم نمی مونه اسم بازیگرا یا خواننده ها یا اصلا آدم ها…همیشه یه چیزی از یه کسی یادمم میمونه که برام اهمیت بیشتری داره ….از 10 سالگی تا مدت ها من هروقت می خواستم بگویم خسرو شکیبایی می گفتم » مراد بیگ » اولین باری که دیده بودمش و شناخته بودمش توی سریال روزی روزگاری بود و عاشقش شده بودم و حتی روزی که برای همیشه رفت و همه تیتر می زدند هامون من فقط در ذهنم یه کلمه بود که یعنی واقعا مراد بیگ قصه رفته ؟!!!! ( روراس باشم من از هامون چیز زیادی یادم نیست شاید چون درس و حسابی ندیدمش هیچوقت) ! از همین جا بگیر و برو که وقتی بازیگر و خواننده وطنی در ذهنم نمی ماند چطوری باید یادم بماند مثلا اسم واقعی ریچل فرندز ( هرچند این یکی رو می دونم) یا اون دختره که توی آگلی توروس بازی میکرد  من همش فک میکنم ادای فیبی رو می خاد در بیاره !!!

حالا همه اینا رو در نظر بگیر که من چی هستم و جی هزار بار از من بدتره یهنی وقتی من بگم کامرون دیاز …میپرسه کی ؟؟ میگم بابا همون دختره که توی » د هالیدی» بازی میکرد ! کله شو میخارونه و می دونم یادش نیس و من چشامو ریز میکنم میگم «ماسک» حالا چشاشو یه ذره گرد میشه میگه » ماسک» حالا بیا توزیه بده کدوم فیلم رو اصلا میگی ….بی خیال میشم و فیلم شرو میشه و کامرون رو که میبینه میگه این دختره که توی «این هر شوز» بازی کرده بوده نه ؟؟؟؟  شما چه عکس العملی نشون میدین ؟ من می خندم و داد میزنم آی کیوووووووووووووووووووووووووو من یادم به اون فیلمه نبود ولی خوب الانه کامرون دیاز اسمش دختره این هر شوزه ! آدام سندلر اون پسره که یهودیه می خواست هر درسر باشه ….راس خوب راسه .

همین چیزه با اهمیتی نبود ولی خوب دوس داشتم بنویسم !

دیشب با جی و دو تا از دوستامون رفته بودیم یه سوشی رستوران …آقا من در همین جا اعلام میکنیم از ژاپنی ها خوشمان نمی آید از این غذاهای حال به هم زنشان از این سوشی هایی که با تخم ماهی و ماهی نپخته درس میکنن !!! بگذریم چار تا سوشی فسقلی که اگه می دادی به گربه هم قهر میکردن دادن به ما و بعدش 100 چوق مارو نقره داغ کردن !

آقای جی که هی میگغت من گشنمه بریم یه ساندویجی بخوریم بابا هی ما بهش چش قرونه رفتیم که زشته بابا خودتو نگه دار ! بعدش رفتیم یه باری یه نیم ساعتی هم اونجا پلاس بودیم اومدیم که به اتوبوس آخری برسیم، نرسیدیم ! پیاده گز کردیم تا خانه و جی تا غذا نخورد نخوابید ساعت یک و نیم بود !!!!

صب تا یازده خوابیدیم بعدش بیدار شدیم دیدیم هیچی نداریم بخوریم رفتیم خرید من صبونه درس کردم و جی دوش گرفت و بعدش من دارم می نویسم اون داره با یکی از دوستاش پیپ میکشه !!

** ستاره جان خدا ده ها هزار در دنیا بهت بده و بازم دها هزار در دنیا بده و ده ها هزارتای دیگه همین جا بهت بده هر چی میخوای که روح منو شاد کردری با این کامنتت من از جانب این ورد پرس خاک بر سر شده  ازت عذرخواهی میکنم .( اگه نگفتم آن دنیا دلیلش اینه که اونور رو یه جورایی میشه از سر گذروند ).

گوشه شیطون کر (به قول مادرجان) ما بعد شص ما بیکاری یه کار جدید پیدا کردم و رفتم توی رستوران کوچیک خانوادگی ترک کار میکنم چن روز پیش یه دختره ترک با دوس پسرش که فک کنم عرب بود اومدن تو من براشون غذا بردم و ازم سوال کردن که من از کجای ایران میام و هی شر و ور گفت پسره و گفت دو تا همکلاسی داره (یعنی دانشجو تسریف دارم ) که زرتشتی هستن و از ایرانن و من خنیدیم متاسفانه من نمی شناسمشون و منم زرتشتی نیستم من از یه بک گراند مسلمون هستم پرسید چی ؟؟؟ گفتم یعنی مادر و پدرم مسلمونن و من لامذهبم !!! باید بودین و می دیدن پسره پوزش چسبیده بود به میز که چی ؟؟؟   همین دیگه !