از فوریه مدارک رو پست کرده بودیم و از همون روز تا همین دو هفته پیش کارمون شده بود چک کردن پت پستچی ! هر روز کلید که می انداختم رو در می گفتم پلیز پلیز اومده باش ( و این در حالی بود که می دونستم بسته نیاز به امضا داره و من باید باشم تا تحویل بدن) خلاصه که این ماجرا ادامه داشت تا همین دو هفته پیش وقتی واسه خودم توی تخت دراز کشیده بودم و داشتم قسمت دوم هانگر گیم رو می خوندم یهووو یکی در زد و من بدو بدو رفتم پایین و دیدم پت پستچی با لبخند بسته رو داد امضا رو گرفت و من بدو بدو رفتم آشپزخونه و با چاقوی نون بری پاکت رو باز کردم و بعدش دیدم پاسم برگشته با ویزای جدید …تا داااااا !
برنامه رفتن به ایران رو از قبل کنسل کرده بودیم یعنی قرار شد عید نوروز بریم ولی از ایران به جی تل کردن که حاله مامانش خوب نیست و خبر رو هم بددترین وضع ممکن بهش داده بودن جوری که وقتی شب من جی رو دیدم فهمیدم باید یه چیز مهمی باشه و وقتی پرسید موافقم که بریم ایران حرفی نزدم یعنی نمیشد حالش خرابتر از اون بود که بخوایی بگه نه !
یه خاطره هایی از بچگیش توی خواب و بیداری بین مستی و هوشیاری تعریف میکن که مو به تنه آدم راست میشه و بعد هی ایمان میآری که بابا و مامانت فرشته هستن نه آدم !
داشت تعریف میکرد چطوری باباش کتکش زده جوری نیس که قابل قبول باشه طرف آدم سالمی بوده (هرچند اعتقاد من اینه که الانم آدم بیماریه ) بگذریم مامان جی بیچاره سکته کرده و البته اولین بار نیست و اینجوری که به جی گفتن داره دچار فراموشی میشه و حالا جی تمام فکر و ذکرش اینه که بریم ایران و اینکه ….!
اما من خوشحال نیستم هیجان ندارم برای رفتن به ایران ترسیدم تمام شب خواب هانگر گیم رو می بینم و این منم که دارم می دوم و بابای اون دمبالمونه !! خنده داره بعده دو سال دوباره برگردی سر جای اول یعنی دوباره بترسی دوباره وحشتزده از خواب بپری و ببینی هنوزم اینجایی و جی هم آروم خوابیده کنارت ! انگاری تمومی نداره هی تکرار میشه و تکرار میشه و روزا هم تمرکز ندارم و همه ازم می پرسن چیزی شده حالم خوبه و من هیچیم نیست یعنی چیزی نیس که اونا درک کنن !
یه موضوع دیگه که فکره من رو مشغول کرده اینه که جی مرتب از موندن اونجا حرف میزنه (تعطیلات ما قرار بود سه هفته باشه) میگه میخواد صحبت کنه که اگه میشه بیشتر بمونیم ولی من نمی خوام برای من همون سه هفته الان کابوسه ! و الان تمام مدت به این فکر میکنم که اگه جی تغییر عقیده بده و بخواد بمونه چی ؟!! م
موضوع دیگه پاسپورت منه که باید جدید بشه و اگه بخوام ایران این کارو بکنم مساوی با تحویل دادن تمامی مدارکم و این هم شده یه غصه دیگه یه استرس بالاتر از حد توانه من یعنی شده حال دو ساله پیشم ! در کل حال این روزای من خیلی خرابه…داغونماااااا له له :)