بایگانی ماهانه: ژوئیه 2012

Residence Permanent

استاندارد

از فوریه مدارک رو پست کرده بودیم و از همون روز تا همین دو هفته پیش کارمون شده بود چک کردن پت پستچی ! هر روز کلید که می انداختم رو در می گفتم پلیز پلیز اومده باش ( و این در حالی بود که می دونستم بسته نیاز به امضا داره و من باید باشم تا تحویل بدن) خلاصه که این ماجرا ادامه داشت تا همین دو هفته پیش وقتی واسه خودم توی تخت دراز کشیده بودم و داشتم قسمت دوم هانگر گیم رو می خوندم یهووو یکی در زد و من بدو بدو رفتم پایین و دیدم پت پستچی با لبخند بسته رو داد امضا رو گرفت و من بدو بدو رفتم آشپزخونه و با چاقوی نون بری پاکت رو باز کردم و بعدش دیدم پاسم برگشته با ویزای جدید …تا داااااا !

برنامه رفتن به ایران رو از قبل کنسل کرده بودیم یعنی قرار شد عید نوروز بریم ولی از ایران به جی تل کردن که حاله مامانش خوب نیست و خبر رو هم بددترین وضع ممکن بهش داده بودن جوری که وقتی شب من جی رو دیدم فهمیدم باید یه چیز مهمی باشه و وقتی پرسید موافقم که بریم ایران حرفی نزدم یعنی نمیشد حالش خرابتر از اون بود که بخوایی بگه نه !

یه خاطره هایی از بچگیش توی خواب و بیداری بین مستی و هوشیاری تعریف میکن که مو به تنه آدم راست میشه و بعد هی ایمان میآری که بابا و مامانت فرشته هستن نه آدم !

داشت تعریف میکرد چطوری باباش کتکش زده جوری نیس که قابل قبول باشه طرف آدم سالمی بوده (هرچند اعتقاد من اینه که الانم آدم بیماریه ) بگذریم مامان جی بیچاره سکته کرده و البته اولین بار نیست و اینجوری که به جی گفتن داره دچار فراموشی میشه و حالا جی تمام فکر و ذکرش اینه که بریم ایران و اینکه ….!

اما من خوشحال نیستم هیجان ندارم برای رفتن به ایران ترسیدم تمام شب خواب هانگر گیم رو می بینم و این منم که دارم می دوم و بابای اون دمبالمونه !! خنده داره بعده دو سال دوباره برگردی سر جای اول یعنی دوباره بترسی دوباره وحشتزده از خواب بپری و ببینی هنوزم اینجایی و جی هم آروم خوابیده کنارت ! انگاری تمومی نداره هی تکرار میشه و تکرار میشه و روزا هم تمرکز ندارم و همه ازم می پرسن چیزی شده حالم خوبه و من هیچیم نیست یعنی چیزی نیس که اونا درک کنن !

یه موضوع دیگه که فکره من رو مشغول کرده اینه که جی مرتب از موندن اونجا حرف میزنه (تعطیلات ما قرار بود سه هفته باشه) میگه میخواد صحبت کنه که اگه میشه بیشتر بمونیم ولی من نمی خوام برای من همون سه هفته الان کابوسه ! و الان تمام مدت به این فکر میکنم که اگه جی تغییر عقیده بده و بخواد بمونه چی ؟!! م

موضوع دیگه پاسپورت منه که باید جدید بشه و اگه بخوام ایران این کارو بکنم مساوی با تحویل دادن تمامی مدارکم و این هم شده یه غصه دیگه یه استرس بالاتر از حد توانه من یعنی شده حال دو ساله پیشم ! در کل حال این روزای من خیلی خرابه…داغونماااااا له له :)

دیر زمانی است …

استاندارد

چن وقته ننوشتم یا اگه نوشتم گفتم حس نوشتنم نیست ؟ نمی دونم ده باری گفتم حداقل به خودم.

یه وقتایی هست یه چیزی میگی ولی اون چیزی که میگی توی دلت نیس! نمونه بارزش همین عروسی دختر خاله گراممون، همه فک میکنن من الانه دارم دق میکنم که اونجا نیسم ولی اینجوریام نیس خب دلم میخواست باشم یه قری بدیم اون وسط مسط ها ولی حالا به دلایل زیادی ما نتوستیم بریم (یکیش اینکه پاسپورتم توی هوم آفیس مونده) ولی من کاملا اوکی هستم شاید اگه یادآوری نمیشد این چن روزه مرتب بهم یادم هم نمی موند که امروز عروسی دختر خاله است هر چند صمیمت ما ها خیلی زیاده ولی همون جوری که گفتم برود از دل هر آن که از دیده رود … خاسته یا ناخاسته من کنده شدم از آن دفتر مثه یه برگه کاغذ  حالا هر چن وقت اونا به دفتر یا کتاب خونوادگی که نگا میکنن با دیدن جای کنده شده کاغذ به خودشون یاآوری میکنن و یه اوهومی میگن و بعد زود ازش میگزرن ! البته بیشتر از این هم انتظاری نیست .

وقتی تصمیم میگیری که از اون نکبت سر تا سری بزنی بیرون و بیایی جای دیگه بساطتت رو بچینی یعنی پذیرش همه این نبودن ها و کلن دل تنگی برای من یه چیزی هست در حد چن دقیقه یا یه روز ….که البته امروز نه دلتنگم نه چیزه دیگه ای !

پیش بینی های اینجا اعلام کردن تا آخر تابستون هوا بارونیه !!! البته چیزه عجیبی هم نیست کم کم تابستون اینجا داره جای خودشو به زمستون میده و این در حالیه که گرمای هوا توی ایران کلافه کننده است.

همین یکشنبه که گذشت هوا به شدت باورنکردنی آفتابی بود و منم از جایی که باورم را به نور خورشید اینا از دست دادم واسه خودم رفته بودم ساحل و از اونجایی که فراموشکارم و یادم رفت کرم بزنم الانه پشت گردنم سوخته انگاری اتو گذاشته باشن با همون شدت یهنی آدم ایمان میاره که خورشید اینا هم واسه خودش خدایی آب زیاده که نمی تونه خودی نشون بده.

 

همین خبر خاصی نیست همه چیز آرومه و تقریبا زیادی آرومه و من تمام مدت منتظره یه خبری از طرف هوم آفیس کثافت گور به گوری هستم !

بگذریم….!