May our wishes come true.

استاندارد

همین دو روزه پیش دوباره یکی دیگه از آرزوهای من به واقعیت پیوست. توی این سه سالی که از ایران اومدم بیرون و اینجا ساکن شدم هوای اینجا همش خراب بوده یعنی هیچوقت اینقده گرم نبوده که شب بشه برم توی باغچه خونه مون بدونه اینکه یه پتویی چیزی به خودم بپیچم. اما دو روز پیش هوا به صورت غیرمنتظره ای گرم شد و من  در حالی که تاپ و شلوارکم رو تنم کردم از خونه رفتم بیرون بدون اینکه به عواقبش فک کنم یعنی با خودم هیچ لباس گرمی نبردم و شب هنگام (ساعت نه شب) هرچند که به شب نمی خوره هوا هنوز روشنه و خورشید توی آسمونه از محل کارم پیاده اومدم و آقای جی وسط راه به من پیوست و دوتایی با هم رفتیم میل آن د اکس و با هم نوشیدنی زدیم و بعد راه افتادیم پیاده اومدیم خونه در حالی که به آهنگ مورد علاقه مون گوش میدادیم و بلند بلند میخوندیمش یعنی درست بشمرم سه تا آرزو با هم توی یه روز . اول اینکه بدون لباس گرم برم بیرون توی شب. دوم نوشیدن بی دردسر با معشوق و سوم هم خوندن توی شب توی کوچه باغ ها بدون مزاحمت از سوی کسی.

آره خوبه چنتا آرزوی کوچولوی آدم برآورده بشه و دله آدم خوش بشه.

نمی دونم این خبر را دادم یا نه ولی بازم بگم : بالاخره گواهی نامه رانندگیم رو گرفتم هورااااااا. . در حال حاضر سیتیزن اینجا شدم و سوم دارم برای دانشگاه آماده میشم ! آره  همه با هم اتفاق افتاده اگه بتونم برم دانشگاه یکی دیگه از آرزوهام به وقوع می پیونده .

 

 

بیان دیدگاه